السلام علیک یا غریب الغربا السلطان یا اباالحسن یا علی بن موسی الرضا

مسافران بهشت ، در بهشت...

گزارش تصویری اردوی زیارتی مشهد الرضا بصورت روزانه

شنبه 10 مرداد ماه 1394 سر کوچه بسیج، موعد مسافران بهشت بود؛ بهشتیان سال 94 ؛ الحمدلله بر خلاف عادت ، همه از شوق زیارت خوش قول بودند و سر ساعت 2 بعد از ظهر پای اتوبوس حاضر شدند.

همه حال و هوایی داشتند؛ چه آنانی که راهی بودند چه آنانی که از مسافران بهشت جامانده بودند!

بله؛ امسال هم جاماندگانی داشتیم؛ عزیزانی که شوق زیارت داشتند اما دست تقدیر طوری دیگر رقم خورده بود...

کبوترانی که یونس بجای خودش به پابوس آقا فرستاد...

مسافرانی که مقصدشان بهشت بود...

پدران و مادران و دوستانی که برای بدرقه و خداحافظی آمده بودند...

همه ملتمس دعا بودند...

چندنفری را هم دیدم که با بغض در گلو و اشک در چشمانشان، حاجتی را بیان میکردند؛ ظاهرا درک کرده بودند که زیارت سیدالشهدا را باید از حضرت رضا گرفت...

دعا کنید که من اربعین حرم باشم...

کربلا، ما را نیز در خیل کربلائیان بپذیر...

و اتوبوس به راه افتاد ؛ بسمت بهترین قطعه ایران زمین ؛ بسمت بهشت...

اوایل شب بود؛ اتوبوس به مرقد حضرت امام رسید؛ برای زیارت امام راحل انقلاب و شهدا از ماشین پیاده شدیم...

البته با این همه ، بیاد صفا و سادگی پیر جمران بودیم...

به طرف شمال کشور حرکت کردیم؛ با طلوع آفتاب کنار دریا بودیم!!!

خلوت و آرام...

البته کنار ساحل مراسم تدفین هم داشتیم!!!

بدون شرح...!!!

بعد از یه شنا و آب بازی حسابی ، حوالی ساعت 10 صبح برای رفتن به یکی از چشمه های باصفای شمال کشور، به علی آباد رفتیم...

خیلی باصفا بود...

با کمک دوستان، ناهار آماده شد و...

بعد از اقامه نماز جماعت ظهر و عصر و کمی استراحت به سمت مشهد الرضا حرکت کردیم...

ساعت 4:30صبح بود که به مشهد رسیدیم...

ساعت حدود 4:30 صبح بود که در خیابان های مشهد چرخ میخوردیم؛ با دیدن گنبد طلای حضرت رضا علیه السلام ، خواب از چشم همه پرید...

آقا فرهاد وسایل همه را به منزل برد و ماهم برای اقامه نماز صبح به صحن جامع رضوی آمدیم...

با ورود به صحن جامع رضوی، کبوترانی که یونس فرستاده بود را بیاد همه جا ماندگان رها کردیم...

بعد از اقامه نماز صبح و قرائت دعای عهد، به رواق حضرت امام خمینی (رحمه الله علیه) آمدیم...

محمدرضایادگاری از شدت خواب دیگر قابل کنترل نبود!!!

ظاهرا چشم خادمان امام رضا را دور دیده بود...

به منزل آمدیم...

دوستان پر جنب و جوشمان، شروع کردند به فضا سازی مسافر خانه سه طبقه ای که در بازار سرشور قرار داشت...

بعد از کمی استراحت و استحمام، دور هم جمع شدیم...

بعد از اقامه نماز ظهر و صرف ناهار، ساعت 5 را برای بیدار باش به دوستان اعلام کردیم.

برای دیدار با آقای رفیعی و استفاده از بیانات ایشان...

برنامه با تلاوت آیاتی توسط آقای مجیری آغاز شد.

و بعد از آن هم از بیانات سرور ارجمند،استاد رفیعی استفاده نمودیم.

من بیاد سال گذشته افتادم؛ اولین سخنرانی آقای رفیعی در گوشه ای از صحن جمهوری...

با سخنان آقای رفیعی دیگر دل در دل ما نبود،برای زیارت...

ساعت نزدیک به 7 بعد از ظهر بود که دسته جمعی، به حرم مشرف شدیم...

اینجا بهشتِ روی زمین فرشته هاست

از کوی تو فرشته به اکراه می‌رود

 

خورشید در طواف حرم، بَه! چه دیدنیست

هر شب به پای‌ بوسی آن ماه می‌رود

 

باب‌الجواد راه ورودی به قلب توست

حاجت رواست هرکه از این راه می‌رود

بهشتیان در قطعه ای از بهشت ساکن شدند...

این عکس را هم محمد بیاد همه جاماندگان گرفت...

بعد از اقامه نماز مغرب و عشا و قرائت زیارت امین الله به حرم مطهر مشرّف شدیم.

در صحن انقلاب (اسماعیل طلا) روبروی گنبد طلای آقا به نیابت از همه دوستان جا مانده مان ، دعای فرج را زمزمه کردیم...

برای صرف شام به خانه آمدیم...

بعد از صرف شام، در جمعی صمیمی و دوستانه، حلقه ی معرفتی داشتیم و پس از آن معرفی دوستان که همراه با طنز و خنده بود...

و این هم برنامه روز های آینده...

و پایان دومین روز سفر...

امروز صبح بعد از صرف صبحانه مسابقه دارت و گل یا پوچ داشتیم...

مسابقاتی ساده اما بسیار جذاب و هیجانی!!!

با ورود آقای رفیعی و کسب بالاترین امتیاز، هیجان مسابقه به اوج رسید...

و در پایان کسب امتیاز قهرمانی توسط آقای رفیعی (البته بدون پارتی بازی ها...) و نائب قهرمانی توسط آقای محمد وطنی!!!

تیم سعادت هم در رشته گل یا پوچ به مقام قهرمانی دست یافت.

بعد از مسابقات، بصورت دسته جمعی راهی حرم مطهر شدیم؛ قرارمان رواق دارالهداة بود...

در جوار ملکوتی امام رئوف ، قرائت دعای استغفار بیاد شبهای جمعه و زیارت جامعه کبیره با نوای گرم استاد رفیعی چه صفایی داشت...

جای همه دوستان خالی...

بعد از دعا به زیارت رفتیم؛ اما برای نماز جماعت ظهر و عصر در سایه رواق ها جا گیرمان نیامد...

و این گونه بود که قسمت شد دومین نماز ظهر در مشهدالرضا را ، زیر آفتاب در صحن جمهوری اقامه کنیم...

بعد از نماز برای صرف ناهار به منزل آمدیم...

بعد از ظهر، بعد از سخنرانی آقای رفیعی پیرامون کسب معرفت نسبت به حضرت رضا (علیه السلام) هدیه ای از طرف محفل قرآن به آقای محمد حسین عمادی اهدا شد؛ هدیه ای به مناسبت تولد ایشان و به پاس زحمات بسیار وی در واحد تبلیغات...

انشالله هدیه واقعی را از در دستان مبارک امیرالمؤمنین علیه السلام دریافت کنی برادر!!!

بعد از آن به حرم رفتیم؛ عده ای از دوستانمان هنوز به کنار مضجع شریف نرفته اند ؛ هر کس دلیلی دارد ؛ فکر کنم میخواهند با آمادگی و معرفت بیشتری به زیارت غریب الغربا بروند...

بعد از اقامه نماز مغرب و عشا در صحن جامع رضوی، دعای توسل را بیاد همه شهدایمان خواندیم...

بعد از آن حلقه ای را با سخنرانی آقای غریبه در صحن جامع رضوی تشکیل دادیم

ویک عکس دور همی...

بعد از آن برای صرف شام به منزل بازگشتیم...

بچه ها دیگر توان خوردن مرغ و کباب نداشتند!!!

بعد از شام رفتیم برای استراحت و ساعت 2 برای بیدار باش عمومی اعلام شد تا از مداحی آقای علی کاظمی استفاده کنیم...

و حالا ساعت 2 بامداد است و مهدی رحیمی بیچاره و بیدار کردن چهل نفر!!!

به هر روشی بود بیدار شدیم؛ البته از بیدار کردن بعضی ها هم عاجز ماندیم و خودمان به حرم آمدیم...

همه با هم به صحن آزادی آمدیدم؛ البته بعضی از دوستان با خود خلوت گرفتند و تنها در بهشت رضا گم شدند...

در صحن آزادی از مداحی آقای علی کاظمی استفاده کردیم.

بعد از اقامه نماز صبح و صرف صبحانه در منزل، داشتیم آماده میشدیم برای برگزاری مسابقات والیبال معلولین!!!

معلولین محفل...

مسابقات ساعت 9 صبح با شرکت ده تیم چهار نفره ، آغاز شد...

برنده این مسابقه تیم آقایان علی رحیمی،محمدماندگاری،سجادرجائی و نیماکریمی بود...

جوایز این مسابقه و همچنین دو نفر برتر مسابقه دارت ، شب اهدا میگردد .{در مسابقه دارت استاد رفیعی به مقام قهرمانی و محمد وطنی به مقام نائب قهرمانی دست یافتند}

برای اقامه نماز ظهر به حرم آمدیم و بعد از آن برای صرف ناهار به منزل...

بعد از ظهر جلسه گپ و گفت صمیمی با مدیریت آقای عابدی...

و بعد از آن معرفی کتاب "جوان و انتخاب بزرگ" توسط آقی مهدی کریمی و شروع بحث...

برای اقامه نماز مغرب و عشا به حرم آمدیم؛ دیگر شبهای آخر بود و حال و هوای دوستان غیر قابل وصف...

بعد از صرف شام در منزل ، جهت شرکت در مراسم اهدا جوایز در طبقه سوم تجمع پیدا کردیم...

ابتدا آقای عابدی، جایز کسب مقام اول در مسابقات دارت را به آقای رفیعی اهدا کرد...

 

اهدا جایز کسب مقام دوم در مسابقات دارت به آقای محمد وطنی...

اهدا جایزه به اعضای تیم اول مسابقات والیبال معلولین...

(آقایان علی رحیمی،محمدماندگاری،سجاد رجایی و نیما کریمی)

بعد از کمی استراحت ساعت 3 برای مناجات خوانی و اقامه نماز صبح به حرم آمدیم...

بعد از کمی استراحت ساعت 3 برای مناجات خوانی و اقامه نماز صبح به حرم آمدیم...

بعد از قرائت دعای عهد و صرف صحانه در منزل، برای بازدید از نمایشگاه حکایت آفتاب به ضلع شرقی صحن جامع رضوی رفتیم...

بیان هشت روایت از سیره عملی امام هشتم...

بعد از ظهر آخرین جلسه با سخنرانی استاد رفیعی...

برنامه با تلاوت آیاتی توسط آقای علی کریمی آغاز شد...

و با بیانات استاد رفیعی ادامه یافت...

و امشب هم شب جمعه و شب محفلمان...

فکر نکنید محفل تعطیل است ها...

محفل قرآن امیرالمؤمنین امشب مشهد، میدان آب، صحن جامع رضوی؛ باسخنرانی آیت الله العظمی مکارم شیرازی و مداحی سید مهدی میرداماد

بعد از قرائت دعای کمیل برای صرف شام به منزل آمدیم...

امشب شب آخر بود؛ آخرین شبمان در بهشت؛ به همین دلیل دیگر کسی بعد از شام نخوابید و همه ساعت 2 برای استفاده از مناجات خوانی حاج سعید حدادیان به رواق امام خمینی (ره) آمدیم...

صبح، بعد از دعای ندبه و صرف صبحانه، برای وداع با آقا به حرم آمدیم...

خیلی سخته؛ واقعا سخته؛ شاید بشه اینجا سختی خروج حضرت آدم را از بهشت درک کرد...!!!

ظهر،نماز جمعه را به امامت عالم مجاهد، آیت الله علم الهدی اقامه کردیم و به منزل آمدیم.

آخرین سفره مسافران بهشت...

و حالا هم جمع کردن وسایل و...

با اتوبوس واحد به ترمینال آمدیم...

و حرکت به سمت نصف جهان...

با خبر شده بودیم که شهرمان امروز میهان دارد...

میهمانانی از جنس نور؛ از جنس آفتاب...

عزیزانی که مانند ما از زیارت آمده بودند؛ از زیارت حضرت اباعبدالله...

خمینی شهر از ساعت 19 روز جمعه تا ساعت 10 صبح روز شنبه میزبان جوانانیست که دست بسته زیر خاک جان دادند تا ما با آرامش خاطر زندگی کنیم...

جوانانی که هر چند غواص بودند اما همانند علی ، دستانشان را بستند و همانند حسین با لب تشنه شهیدشان کردند...

ما ناراحت بودیم که چرا زیارت این لاله های دست بسته نصیبمان نشد؛ الحمدلله ساعت 8:30 به خیابان مدرس رسیدم...

شهر چه خبر بود؛ معلوم بود میهمانانی ویژه داریم.

سراسیمه و دوان ودان از کوچه بسیج تا میدان شهدا آمدیم و خدا را شکر موفق به زیارت شهدا شدیم...

در پایان جا دارد تشکری داشته باشیم از تمامی کسانی که از ماه ها قبل در تدارک برگزاری این اردوی زیارتی بودند؛ چه آن عزیزانی که زیارت قسمتشان شد و چه عزیزانی که قسمتشان نشد و همچنین تشکر ویژه از مسئول محترم محفل قرآن، جناب آقای رفیعی که با حضور خود در جمع زوّار علی بن موسی الرضا علیه السلام ، نقطه قوتی برای این اردو محسوب شدند...

...

هر چند قسمت این حقیر نشد که همراه با دوستانم به زیارت آقا بروم اما این افتخار را داشتم که بصورت آنلاین با آنها در ارتباط باشم و گزارشات این سفر را بطور روزانه منتشر کنم؛ هر چند بنده با دوستانم نبودم اما متن این گزارش، از زبان زائران علی بن موسی الرضا (ع) بیان شد و اگر کمبود ، اشتباه و یا جا به جایی در آن وجود دارد،حلال بفرمایید...

منتظر انتقادات،پیشنهادات و نظرات شما هستیم...

التماس دعا از همه دوستانم در مشهد الرضا...

یاعلی مدد...