خورشید آخرین روز سال هنوز بطور کلی طلوع نکرده بود که دوستان شروع به فعالیت کردند؛ فعالیتی که با همه سختی هایش، شیرین بود.
قرار بود لحظه تحویل سال برنامه ای داشته باشیم در کنار تربت پاک دلاور مردانی که رفتند تا امنیت و آسایش ما بهاری همیشگی باشد؛ شیر مردانی که برایشان زمستان و تابستان فرقی نداشت؛ در همه حال برای دفاع از خاکمان جنگیدند.
بسیجیان ابتدا بسیج شدند برای عَلَم کردن چادر شهدا...
سختی داشت اما لذت در کنار شهدا بودن آنرا برطرف میساخت...
مسیرمان بود: از پایگاه به گلزار شهدا و از گلزار شهدا به پایگاه...
آقای اصغری فرمانده محترم پایگاه بسیج به کمک دوستان با سبزه ، گل شبو و پرچم، به قبور شهدا صفایی دیگر بخشیدند.
هنوز چادر ها بطور کلی برپا نشده بود که دوستان شروع کردند داخل چادر را تزئین کنند.
همه مشغول بودند...
جدیّت کار تا بدان جا بود که مهندسین مملکت هم به روی نردبام رفتند.
دوستان بی توجه به بارش رحمت الهی آن هم با آن شدت، باز هم به کار خود ادامه میدادند.
اذان ظهر آخرین جمعه سال ، قبور شهدا ، بارش رحمت الهی
چه لذتی داشت...
وقتی دیدیم پوسترهایمان کم کم دارد خمیر میشود بفکر عایق بندی چادر افتادیم.
با خورشید سال 1393خداحافظی کردیم؛ برای اقامه آخرین نماز مغرب و عشای سال به مسجد امام آمدیم و برای انجام کار های نهایی به مقر بازگشتیم.
چند ساعتی داشتیم به شروع برنامه که دوباره شاهد بارش شدید باران شدیم.
همه به نحوی زیر باران مشغول فعالیت بودند؛ اصلا انگار نه انگار که خیس آب شده بودند؛
دوستان تحت هر شرایطی دست از فعالیت نمیکشیدند برای آنکه بگویند:
ای شهید راهت ادامه دارد...
دم درب ورودی هم هفت سینمان را پهن کرده بودیم ؛ هفت سینی بیاد مادرمان...
خواستیم قبل از شروع برنامه، آش رشته ای آماده کنیم که بعد از تحویل سال پذیرای خَلقُ الله باشیم.
کنار قبور شهدا، خواندیم زیارت عاشورا با نوای برادر عزیزمان آقای کاظمی.
و بلاخره با این همه حواشی، برنامه رسماً شروع شد.
برنامه را راس ساعت 1:30 بامداد با تلاوت آیاتی از کلام الله مجید آغاز کردیم.
بعد از آن از سخنان کوتاه و ارزشمند حاج آقا مهدی کریمی استفاده کردیم.
قبل از آنکه سال تحویل شود، بیاد مولایی که شبانه در مسجد کوفه با خداوند خویش عشق بازی میکرد، مناجات حضرت امیرالمؤمنین (ع) در مسجد کوفه را خواندیم.
ثانیه شمار کمتر از چهار دقیقه بود که بیاد شهدا ختم نادعلی گرفتیم.
ساعت 2:15 دقیقه بود که همه با هم خواندیم : یا مقلب القلوب و الابصار...
پس از تحویل سال به استماع سخنان رهبر عزیزمان نشستیم.
همه سراپا گوش که ببینند حضرت آقا امسال را چه نام مینهد.
پس از دقایقی اندک، متوجه شدیم رهبری از دولت و ملت، همدلی و هم زبانی را خواستار است.
تا به حال ساعت 2:30 آش رشته نخورده بودیم ، که خوردیم.
بدون شرح...
همه آمده بودند؛ خواهران و مادران شهدا؛ فرزندان و برادرانشان...
آنی که خود را جا مانده از دوستان و برادر خود میدانستند.
بلافاصله دوستان دست به کار شدند؛ ظاهرا میدانستند قرار است تا اذان صبح کار کنند...
من در این میان، دلم برای وانت بسیج خیلی میسوخت؛ زبان بسته عجب باری را متحمل میشد...
دوستان مشغول کار بودند که صدای اولین اذان سال 1394 را شنیدند؛ برای خواندن نماز به مسجد جامع امام خمینی (ره) آمدیم و به همین بهانه، صبحانه را میهمان خانه خدا شدیم.
در پایان جا دارد تشکری داشته باشیم از تمامی مسئولین و اعضای پایگاه بسیج رسول اکرم (ص) و محفل قرآن امیرالمؤمنین که در برگزاری این برنامه با شکوه زحمات زیادی کشیدند.
انشالله سال های آینده نیز شاهد این برنامه زیبا و با شکوه باشیم.
اجرکم عندالله
التماس دعا